ی مسیح ! ای یاور مسیحا دم !
بغضی سنگین هم چون وزنه ای گلویم را متورم کرده است ، دوست دارم بنشینم و برای بشریت زار بزنم ، بشری که انگار جز دشمنی با خودش کار دیگری بلد نیست ، بشری که با دستهای خودش پلهای پشت سرش را خراب می کند و سعادت را برای همیشه از سرنوشتش می راند .
ای مسیح ! مگر نه اینکه تو به موازات رسول اکرم حرکت کردی و شما پیامبران الهی همچون خط هایی موازی هستید که تا ابد یکدیگر را قطع نمی کنید ؟
مسیحا ! می بینی بشر چقدر جسور و بی حیا شده است ، چگونه می شود اینقدر رذل بود ؟ در باورم نمی گنجد این همه بی شرمی را .
نمی دانم با این درد چه کنم ؟ دردی که چنان به قلبم هجوم می آورد که هر لحظه ممکن است جانم را بگیرد . نمی دانم از شرم چه کنم با این سوال که آیا من انسانم ؟ چه جوابی به این سوال دهم ؟ عرق این شرم را با چه پاک کنم ؟ ما که دستمال حیایمان را در آتش خود پرستی هایمان سوزاندیم .
مسیحا ! همه ی این بی شرمی ها برای آن است که ما به دوران بت پرستی رجوع کرده ایم و همه ی زحمتهای شما را به باد فنا داده ایم ، دنیا و پول و مقام و شهوت و خودخواهی ها بت های ماست که آشکارا می پرستیمشان و شرم نمی کنیم از آن محنتی که شما در راه بشریت کشیدید . آن به ظاهر پیروان شما با توهین به پیامبر نور و رحمت خدا را به خشم می آورند و ما به ظاهر پیروان این رسول نور و رحمت با زیر پا گذاشتن احکام اسلام در عیان به او توهین می کنیم . دیگر گناه قبحی ندارد و توهینی از این بالاتر به پیامبر نیست چرا که ما هم اینگونه زحمتهای او را به باد فنا داده ایم ، دردم را به که بگویم که اسلام حتی در مملکت اسلامی ما غریب و ناشناخته و مظلوم است . از ادیان دیگر که اثری نمانده است . و مظلوم شدن دین بالاترین توهینی است که می شود به یک رسول خدا کرد . نه تنها از شما ای مسیح بلکه من از تمام رسولان خدا طلب بخشش می کنم که توهین به پیامبر اکرم توهین به همه ی انبیا است .